یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
در آخرین روز تابستان، آهی در هوا،پرتوهای طلایی خورشید با ناامیدی مهرآمیزی محو می شوند.برگ ها اسرار خود را زمزمه می کنند، همانطور که رنگ ها می درخشند، یک وداع تلخ و شیرین با روزهای گرم و آفتابی.پرندگان در حالی که خداحافظی می کنند، آهسته آواز می خوانند و نغمه های آرام و حقیقی زمزمه می کنند.اما در قلبم جرقه ای از خوشبختی باقی می ماند، برای خاطرات تابستان، همیشه به یاد خواهم آورد....