متن تابستان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تابستان
در امتداد ثانیه های سرد انتظار
بی تابانه تو را می خواهم
ای کاش چشم هایت
شاهد بی قراری هایم می شدند
که چگونه قلبم
برای بودنت پر می زند
کجایی که دلم می لرزد
برای این همه تنهایی
بیا که می خواهم
میان تابستان آغوشت
پناه بگیرم
مجید رفیع...
تابستان گرم و مفرح، فصل شادمانی،
روزهای آفتابی که به شب امتداد می یابند،
دشت های طلایی و آسمانی به این لاجوردی،
طبیعت در شبنم صبحگاهی می رقصد.
خنده در میان درختان طنین انداز می شود،
همان طور که نسیم ملایم دریا را می بوسد،
در این گرما، روح ما...
تابستان دلبری ست
با گیسوان بلند خرمایی
و چشمانی آتشین.
شاعر: توروالد برتلسن
ترجمه:زانا کوردستانی
در برگ ریزان، کودکی می گرید،
نامش زمستان است!
در یخبندان، صدای پای دختری به گوشم می رسد،
نامش بهار است!
در میان گلزارها، صدای بانویی را می شنوم،
نامش تابستان است!
در زیر تابش و گرمای شعله های آفتاب،
صدای ناله های زنی شوهر مرده را می شنوم،
نامش...
در تابستان گرم پاریس
برج ایفل می درخشد بی نیاز
هر شب ماه به شکوهی بر می خیزد
چون آرزومندی به مرز آسمان می رسد
غروبی دلنشین و جادوئی
همه احساسات را در آرامش می خوانی
غزل قدیمی
آفتاب بهانه ی انتظار شب هاست
و بوی گل ها دلیل خنکی بادها
در وجود طبیعت، آن خوشی و خوبی
میلاد یک شب آرام و آرزوها
قسم به آغوش گرم خورشید
که بستری است برای آرامش جانها
غزل قدیمی
در خلوت دره ای سرسبز ایستادم،
به شکوهمندی کوه های بلند و دریاهای پرخروشم
طبیعت مرا در آغوش گرفته
و تابستان برایم رویاپردازی کرده است.
در این دره، دختری رویاپرداز در تنهایی خود می خندد،
و من شادم ،
همانند خنده ی آن دختر در خانه ی خود درون دره...
در دره سرسبز آوای نی زار
دختری نشسته در آغوش طبیعت
با چشمانی چون دریای خمیده
و لبانی چون گلهای افشان
وقدی چون سروهای آسمانی
و دلی خونین از حب خالص
دختری که روحش بر قالیچه باد نشسته
در دره سرسبز آوای نی زار
غزل قدیمی
در غروب طلایی، تابستان خداحافظی می کند
پاییز با پولک های براق زرد و نارنجی طبیعت را می پوشاند
بوسه گرم خورشید، گونه پاییز را سرخ می کند
همانطور که رنگ های کهربایی و زرشکی
جایگزین سبز می شوند.
رقص برگ ها در نسیم، باله ای پر جنب و جوش...
در آخرین روز تابستان، آهی در هوا،
پرتوهای طلایی خورشید با ناامیدی مهرآمیزی محو می شوند.
برگ ها اسرار خود را زمزمه می کنند، همانطور که رنگ ها می درخشند،
یک وداع تلخ و شیرین با روزهای گرم و آفتابی.
پرندگان در حالی که خداحافظی می کنند، آهسته آواز می...
تابستان با همه ی زیبایی هایش، تمام می شود
برگ های خزان را بر درختان می بینم در حال رقص
آسمان آبی و خورشید گرم، هنوز در قلبم جاری ست
اما باد سرد پاییز، در راه است
روزها کوتاه و شب ها طولانی، این تغییرات را احساس می کنم
فصل...
ازین باغِ سبز، گُلی میرسان
در آرامش کوه آسمان
نگاه کن، چه می گوید طبیعت
سرسبز و زیبا، بی نهایت
جان بخواه ازین هر دو، زندگی بس ارزشمند
در روزگارِ کوتاهِمان، هستیم با بلند قامت.
غزل قدیمی
آغوشت کپری ست،
در گرمای تابستان!
***
آی ی ی
چه مطبوع ست مرداد ماهِ آنجا.
زانا کوردستانی
ﮔﻔﺖ ﺍﻧﺪﻭﻫﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ باد ﺑﺴﭙﺎﺭ
تابستان ﺍﺳﺖ …
باد همه را با خود میبرد
ﺳﭙﺮﺩﻡ …
ﺑﯿﺨﺒﺮ ﺍﺯ آﻧﮑﻪ تنها فصلش تابستان ﺑﻮﺩ
آخر عمرت به سر رسید تابستان
بهاری دگر رسید تابستان
بگیر جان مرا ببر در آغوشت
خزان آمد و سر رسید تابستان
تابستان اصلا نباید باشد...!
نه گرمایش مناسب است نه سرمایش مانند زمستان دوست داشتنی ست و
نه باران های بی مقدمه اش می چسبد!
روزهایش طولانی ست و انتظار کشیدن را سخت می کند
نه خبری از شکوفه ها هست نه سرسبزی و نسیم و ملایمی که بغض پریشانت را...