پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زندگی ست دیگر...همیشه که همه رنگ هایش جور نیست ،همه سازهایش کوک نیست ،باید یاد گرفت با هر سازش رقصید ،حتی با ناکوک ترین ناکوکش،اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن،حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد،به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند ،به این سالها که به سرعت برق گذشتند،به جوانی که رفت،میانسالی که می رود،حواست باشد به کوتاهی زندگی،به پاییزی که در حال تمام شدن هستریز ریز،آرام آر...
زندگی چنین تقلایی است : جنگی است که هر روز تکرار میشود و لحظات شادش خلسههایی کوتاهاند که بهایی گزاف برایشان پرداخت میکنی ......
بار دیگر تو بار دیگر تو زندگی گر هزار باره بود...
تو ستاره پردازی /ستاره هارا نقش میبندی /جلا میدهیو در آسمان زندگی رها میکنیو من ستاره ی کم سوی دست نشانده ی تو ام ای معلممرا روشن ترین ستاره ی عالم کن...