پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چند بهار گذشت از روزی که سهراب نوشت:\زندگی وزنِ نگاهی ست که در خاطره ها می ماند...؟\من از این وزن، به بی وزنی مطلق رسیده ام!در خاطر من حالا هیچ نگاهی سنگینی نمی کند؛ هیچ صدایی زنگ نمی زند و هیچ آدمکی با پرسه های گاه و بی گاه اش هوای دلم را ابری نمی کند. خاطر من خالی ست، اما رو به آینه که می ایستم وزنِ نگاه خودم را تاب نمی آورم!اینک تو کجایی سهراب که بگویی:\وزنِ نگاهِ من به بلندای آسمان است اما در خاطر کسی نمی ماند...؟!\آیسان زنگکا...
❤خوبترینم...من به تعریف جدیدی از عشق رسیده ام.جدای از آن همه تعبیرهای تکراری و همیشگیبرای من، عشق در دو حرف خلاصه شده: \تو\.اگر میشد همه ی آدم ها کسی مثل خودشان، درست شبیه خودشان را در زندگی شان داشتند و کسی مثل تو در زندگی ات بود، حرفم را درک می کردی. می دانستی بودن تو چه حس خوبیست و مهربانی هایت چقدر زیباست.می دانستی لبخند که می زنی باعث می شود چیزی در دلم فرو بریزد.نگاهم که می کنی من در مردمک چشم هایت جا می مانم.اگر کسی مثل خ...