من هنوزم دچار چشماتم چیزی جز تو توو مغزِ پوکم نیست گرچه اسمت دیگه توو گوشیم و توو « فِرندای فیس بوکم» نیست عکستو احمقانه می بوسم تو که احساسمو نمی فهمی حسمو وقت ِ دیدن ِ پسری که نمیشناسمو نمی فهمی وقتی « لایکش » میوفته رو عکست بی...
اگه وقتایی که لبخند میزنی دیدی کم توجهم یا بی حواس نگو پس دلت کجاس؟ "دل و جانم به تو مشغول و نظر بر چپ و راست تا ندانند حریفان که تو منظورِ منی " می شه لبخند بزنی؟!