رنگ لبخند تو بر هیچ لبی نیست که نیست
ای دورترین جز تو کسی به من نزدیک نیست
صدایم کن بگذار در امواج صدایت دیوانه شوم
حسرت یعنی لب من در طلب بوسه ی تو
غریبه است هر کس جز تو در حوالی من
کاش به تو وابسته شدن این همه اندوه نداشت
عشق بی فلسفه زیباست تو نخواهی دل من باز تو را می خواهد
بعضی دوستت دارم ها فقط لب مرا می خواهد و گوش تو را که بی فاصله بگویم دوستت دارم
گره ی کور دلم دست تو را میطلبد
تو گر گناه من شوی توبه نمیکنم ز تو جام لبت بنوشم و باز گناه می کنم
صبح بهانه است من برای آغوش تو بیدار میشوم
عاشقی لحظه ی خندیدن توست
چقدر نبودنت را به صبح رساندم و دوباره شب شد
گر تو گناه من شوی توبه نمی کنم ز تو جام لبت بنوشم و باز گناه می کنم