متن اشعار سید اسلام فاطمی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اشعار سید اسلام فاطمی
در شبی مهتابی از امواج نور
در میان مردمی بینا و کور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
این وصال
روزی فرا خواهد رسید...
خَهسه و خُرد و خرابُم
سیچه پُرسُم نیکنی
مو کَوگ سرتا پا کبابُم
سیچه پرسم نیکنی
بی کس و بی هُمدِرُنگُم
چی پرنده ی بی جِمُم
مو کوگ مهس بی صحابُم
سیچه پُرسُم نیکنی
ایچو صدتا لاک و لیک
وپایَه
تَی تو صد تا شات و شیته
مو او نامه...
زندگی
کوله باریست پر از هیچ
که بر شانه ماست!
سهم تو از تمام دنیا
انتظار بود و
سهم ما
از تمام انتظارها هیچ…
در این وادی پر پیچ،
در این دنیای وامنگَر
به خود نمی پیچم!
که دنیا وُ هرچه دیدیم هیچ ست
آنچه گفتی و شنیدیم هیچ،
سرتاسرِ...
رنج افتادن به دام زندگی…
با تولد آغاز شد!
رنجی که تاوان عشقبازی های پوج بشر باشد
دفتر مشقِ سختی و درد من ست…!!
روی برگ اولینش نوشتم
بین توهم، آرزو و خیالات
مرزی نباشد…
دیدم بشریت ذره ذره اش را
مرز بندی،کرت بندی کرده ست!
نمی دانم چرا با...
دنیا خود هیچ ست
و جهانش حبس جان های شماست!
من از شهر ارواح
شنیدم
کله ها با خاک گفتند
باد خزانِ نکبت ایام، ناگهان
بر باغ و بوستان شما هم بگذرد!
تو می دانی زین کاروانسرا
بسی کاروان گذشت
اگر نهصدو پنجاهِ نوح را هم اینجا بمانی
در آخر...
ساعت گیجِ زمان
در شب و روزِ
این عمر گران
لَحِظاتم پر شده از لذت
یا به زنگار غمی آلوده وار !
من بخندم یا بگریم
لا جرم چون سؤالی بی جواب
بر لبِ سرد زمان ماسیده ست!
گرچه
فرصت از کف می رود
قصه می گردد تمام!
لحظه باید...
تو وَجْهُ اللّهی ، ولی اللّهی،
الحق، لسانُ اللهی علی
تو هیبت اللهی، کلیم اللّهی،
الحق، احسانُ اللهی علی
تو عِلْمُ اللّهی ،لسان اللّهی،
الواعی ،قلبُ اللّهی علی
تو عَینُ اللّهی ،تو یَدُ اللّهی
الناطق، تو جَنْبُ اللّهی علی
عَضُدُاللّهی ،تو روح اللّهی،
غیرتُ اللّهی علی
تو سِرُّاللهی،تو نوراللهی،
قدرتُ...
په مَه دلت بَرد وابی
مه عشقتَم سرد وابی
انگار تیای کافر کُشت
راضی و نامرد وابی
احوالمه نیپُرسی
انگار کجه او کُرسی
آه ایکشه ای نفسُم
تا باز بیام وت برسُم
نونُم چته دووارَه
بُنگ ایزنی که بیکسُم
موسم غم رسیده
محشری هم رسیده
روز تنهاییِ عشق
هر لحظه دَم رسیده
باز طاقتی ندارم
دلْ راحتی ندارم
امان از سایه مبهم
از لاله های در هم
اگر چه هست دل من
پر از دردا و ماتم
دنیا وفا نداره
بی عشق صفا نداره
تنها شدم ز باغم
که...
معجزه کن صبر مرا
ای ناخدای بی صدا
عاشق بارانم و بس
ببار تو این ابر مرا
واژگانی که زمان و گاه مرا
وارونه جلوه می دهند،
با شبا دست دارند!
نمی دانم شب سرد ست
یا اشتیاقی که دل لمس کرده؟
و اینگونه چشم می بارد و
دل می لرزد..!