نویسنده ،شاعر،بازیگر،استاد دانشگاه ،مدیر مؤسسه
نویسنده ،شاعر،بازیگر،استاد دانشگاه ،مدیر مؤسسه فرهنگی و هنری سفیران مهربانی مدیر انتشارات کشف برتر
نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب
پاسبان حرم دل شده ای شب همه شب!
خط و خال یار را
به تو نمایانده اند و با لحنی فصیح
گویند: اقرء؛
بخوان کتاب جمال ما !
بخوان دیوان پررمز و راز آفرینش ما را! بخوان به نام آنکه
لب های...
اگر می دانستید با یک صبح به خیر،
دل آدم چقدر قرص می شود
برای گفتنش هیچگاه خود را به کوچه ی بی خیالی و فراموشی نمی زدید!
خورشید منتظر سلام هیشکی نیست
، صبح برای بیدار شدن نیز
هیچوقت خواب نخواهد ماند!
اما به قول آن ضرب المثل معروف...
وقت گذاشتن برای دیگران،
یعنی بخشیدن گرانبهاترین داراییات:«زمان».
وقتی کسی را لایق ثانیههای عمرت میدانی،
یعنی دوستش داری، برایش ارزش قائلی و در شلوغیهای زندگی،
حضورش را نادیده نگرفتهای.
در دنیایی که آدمها بیشتر درگیر خودشان هستند، وقت گذاشتن برای دیگری نه تنها لطف ست،
بلکه نشانهای از محبت خالص،...
و من
شیفته ی سکوت خیال انگیز انتهای شب پاییزم!
همان معمای آرام و تاریک که با آمدنش همه چیز را در آغوش سکوت میپیچد!
وآنگاه که در دل سکوت،
هزاران حرف ناگفته به زبان دلها میآید!
درین لحظات آرام،
وقتی هیچ صدایی جز وزش نسیم نمیآید،
لحظهای که جهان...
عجب نوری؟!
عجب تابی؟!
عجب ماه و فتابی ؟!
دلا آن یار خوش تینت
ز کوه و غار
ز دشت تنهایی
چه وقت آید !!
هر صبح بارانیِ من،
هر روزِ باران خورده یِ
چشمانِ تو...
یک شعر ِپایــیزی
خواهد فقط ..!
دین و دنیا هر دو باید باخت در بازارِ عشق
تا شوی رسوای عالم زین مَحکم کده
چه کنم بر مثنویِ ناب دلی
که قافیه اش پس از تو گم شد..!
این قوم و فامیلی که میبینی همه بازیگرند
وقتِ تنگ با هم غریبه، وقتِ خوبی، یاورند
چونکه حرف سود و مالی آید وسط
در فروشِ جان اولاد از همه، تاجر ترند
غفلت در این جماعت،فرعون را جری کرد
بشکن ستون ظلمت،بر آب زن عصا را
از سحرِ سامری ها در شهر بیمناکم
ترسم تو تا بیایی کتمان کنند خدا را
سر می رود تا سر دهد
فریاد سر را سر به سر
گر سر نباشد سر به راه
بر سینه سربار است سر
دلم شاعرترین مجنون دنیاست
تمام وزن شعر لیلیِ دریاست
جنوبی ؛ قانعه ؛ پاکه ؛ عزیزه ،
هنرمنده نجیبه ؛ صافه زیباست
لا به لای درختانی رشد کردیم که
به تبر میگفتن تقدیر
ما هم در سکوت محض،
سکوتی کز رضایت نبود پذیرفتیم
و همین دردی شد،
که زخممان را به عفونت کشاند..!
دنیا پر شده از چهره های ویرایش شده و لبخندها گاه تنها سپری از هراس اند!
در خلوتی دور اما می شود انسانی را دید بدون فیلتر، بی نقش
طوری که حقیقت نفس می کشد..!
عشق یعنی یک رفیق با وفا پیدا کنی
عشق یعنی در دل دریای عرفان جا کنی
شعرهایی را که سرخ افتاده در جام ِ قلم
قطره قطره نو کنی یا چون غزل دریا کنی
عشق یعنی : باز خاطر خواه معشوقت شوی
مثل مجنون، هی بگردی در پَیِ لیلا کنی...
عزیز مو دوسِت دارُم
یه عشقی وت طلبکارُم
بخدا یه رگِ عشقی وَتو دارُم
تو چی آدمی که وابو هوایی
خُم دونُم وا تییَلِت مونَه ایپایی
اگَه دیری دل ایگره بونَه
بِرون که جانیگرِش تا تو بیایی
تو زی وابیری دیَه مالک قلبُم
خدا دونه تو وابیری مرحم دردُم
تو...
نه رسیدم به تو جانم
نه گذشتم ز خودم
به هوای انقلابی
ز همه سیر شدم
تا که پلکی بگشودم
من کنار او نبودم
تو بگو عزیز جانم
با دلِ سرخ و کبودم
نمیشه دل بکَنم که
از تب چشم خمارش
آرزوی من همین بود
بعد از این باشم کنارش
دوست دارم یک رفیق با وفا پیدا کنی
یک شبه در دل دریای عرفان جا کنی
اشعار سرخ افتاده را در جامِ قلم
قطره قطره نو کنی یا چون غزل دریا کنی
عشق یعنی باز خاطر خواه معشوقت شوی
مثل مجنون، هی بگردی در پَیِ لیلا کنی
عشق یعنی :...
کاش میشد گذرِ ثانیه ها را پس گرفت
قصه های عاشقی و آن نوا را پس گرفت
کاش میشد ورقی زد روزهای کودکی
خاطراتش ،با وفا و آن صفا را پس گرفت
روی بودن یا نبودن ،چند خطی کشید
آن عشق خالص و بی صدا را پس گرفت
انتهای عاشقی...
مانده ام با خاطرات یک نگاه
چه کنم با واژگان پریشان و سیاه
پیوند زده اند تمام لحظات منو
با ابرهای سیاه و آه پشت آه
قصه ای که رفت،دیگه بر نگشت
هنوز اما مانده ،بغضِ گاه به گاه
هنوز هم دارم بهش فکر میکنم
چیزی نیست «عشق»بجز یک اشتباه...
چرا پرسی از سنگی که خاموش ست!؟
سنگی که بیمار و شبیه من
با هر غروب خاطره ای دارد!
سنگی که تلخیص یک کوه و
تصویر عاشقانه غم و اندوه ست!
در ایام جانسوز زمستانی
در لَحِظات سرد فراموشی،
در اوج بی قراری و خاموشی
ناگهان آواز منجمد شده ای...
دیدگانم عاشقِ مخلص فراوان دیده بود
کوه و دشت ،گلستان و باران دیده بود
در دلِ شب های تارش ،
ماهِ تابان ، شکوه های آسمان
تابشِ خورشید سوزان ،
بارش باران و نمای رنگین کمان
کهکشانی دیده ام از بزم رقص اختران
موج دریای خلیج ،غرش آتشفشان
آسمان آبی...
عطر شرجی نگاهی
نفسم از جا بریده
سکوت بی معنی او ،
دلمو قشنگ خریده
غم گرگ و میشِ چشماش
غم دریا و غروبه
معلومه سختی کشیده
صفر تا صد عشقو دیده