پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ای که نداشتنت پیداتر از داشتنت است.چه افسوس عظیمی استتو را دوست داشتن و نداشتن،در این زمانه ی دوری و دیری کهآدم ها خیالات خام شان رابه خورد ما می دهندبه نام دوستی و دوست داشتن.نداشتنت اندوه زیبایی دارددر این پاییز که برگ ها آویزان و ریزاندر کوچه و خیابان ها می رقصند و می افتند.نداشتنت مانند زنی تنها استکه آواز غمگینی را هر روزاز بالکن خانه اش برای شهر می خواند....
محبوبِ من؛ این جهان جای کوچکی است برای دوست داشتن، قلبِ کوچکِ دیگران سراسر آکنده از داغی جهنم است که تماشا را بلد نیستند. تماشایِ دوست داشتن را، تماشایِ عشق را، تماشایِ زیستن در دوست داشتن و عاشق بودن را.محبوبِ من؛ آدمیان ترسِ از خیره شدن به زیبایی، ترسِ از تماشای به زیبایی دارند، در این هیاهوی ترس ها من تو را دوست دارم و خونِ دوست داشتنت را به جانِ رگ هایم ریخته ام تا سرودی باشد برای زیستن، سرودی باشد برای دوستی، سرودی باشد برای آزادی....