عمامه به سر، خِرقه به بر، سُبحه در انگشت چون روی دلت سوی خدا نیست چه حاصل
شکسته سد چشم هایم بگذار انگشت وفایت را که این شناسنامه پتروسی فداکار می خواهد
حلقه ی ازدواج را به انگشت دست چپ می زنن چون تنها انگشتیه که رگش به قلب متصله
همان دستی که آخر خنجری از پشت خواهد زد به حلوای تو در روز عزا انگشت خواهد زد...