پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
این غوره هاشراب خواهند شدو انقدرجای خالیت را پر خواهند کردکهحلوایمنوبرانه ی بهارت باشد...تورا جان باراناینبار صبر نکن ......
ای دلبر رعنای من! لعل لبت حلوای من ... ️️️...
مادرم میگفت:خوبست پنجشنبه هادرخانه بوی حلوا بپیچدکودک که بودم می پرسیدممگرآنها به ما احتیاج دارندمیگفت نه ما محتاجیمبه دعای خیرشانو یادآوری خوبیهایشان...
منمعاصر پیاده روهای پر از چاله چوله ی تهرانممن معاصر درخت های قطع شده ی ولیعصرممعاصر قانون های یک طرفه امو خیابان های چند طرفهمعاصر عاشورایم و حلوا و نذری...معاصر روز دخترم!...
هرچه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم /ما از تو به غیر تو نداریم تمنا حلوا به کسی ده که محبت نچشیده /صد بار اگر علقمه را فتح کنم هر بار دوباره تشنه برمیگردم/ کس پیش تو دم ز زور بازو نزند کو آنکه مقابل او زانو نزند/لب تشنه ز علقمه گذشتی آری دریا به رودخانه رو نزند...
تو عروس کسی اگر بشوی جای من در مراسمت خالیستتو ولی به مراسمم بیا حتماطعم حلوای مادرم عالیست...
همان دستی که آخر خنجری از پشت خواهد زدبه حلوای تو در روز عزا انگشت خواهد زد......