باور نمی کنم که فراموش می کند آغوش ریل ، خاطره های قطار را...
یک لحظه تمام سیم های تنم پاره شد. مثل ثانیه های قبل از مرگ که تصاویر تمام دوران های زندگی به یکباره از جلوی چشم آدمی می گذرد تمام آوازها و تصنیف های استاد از جلوی چشمانم گذشت. تنم بیشتر از زلزله بم لرزید، انگار هزار نفر زیر پوستم دف...
گفتند رفته ای ولی باور نمیکنم ای مونس و فرمانروا ، آرام جان ما هستی همیشه ساکن قلب شکستگان حتی اگر روزی نباشی در میان ما