پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نبودنت را بغض می کنمو با هر نفس درد می کشمتمام تار و پود حنجره ام زخمی استآنقدر که در شب دلواپسی هایمبا نام و یادت زندگی کردممبادا نیاییکه بی تو نفس کشیدن رااز یاد می برممجید رفیع زاد...
و سکوتم حاصل حرف هاییست، که حنجره ام از پس آنها بر نمی آید...سیما ذوالفقار...
حنجره ام را می فروشم و به جایش خودکار می خرمبه راستی حنجره ای که عشق را فریاد نزند به چه کارمان می آید ؟!شیوا احمدی الف...
ایستاده ام ...کنارم کسی نیست خودم با خودم ، برای خودم ، تا رسیدن به خودمبه دور دست ها خیره ام ...بغض ، لای حنجره ام خانه کرده قورت داده ام حسرت را با یک لیوان بیخیالی تا پایین ببرد طعم تلخ خستگی رابه کوتاهی دیوارم و به وسعت کویرخالی ام ...از کینه و نفرت پرم از سکوت ...و فریادی که باتلاق ساخته در منخنده ام گرفته از آدم هاوقتی که مرا می خواهنداما وقت خواسته هایشان ...گریه می کنم بی اشک ...از صبوری دلمدر این وادی ...
عاشقت شده ام، آن قدر کهدست هایم، شعر شوندقلم روی کاغذ بلغزد، سپید شوم!وقتی حنجره ام،از بازدم تو، جان می گیرد عاشقت شده ام، تا انگشت هایمنامت را، با پنج هجای کشیدهروی ورق پاره های قلبم، تا کند!کنار انگشت هایمدوست داشتنت، بریزد!نفس هایم، تو را لمس کند!دنیا کتیبه ای شود، که هر روزبا مهربانی تو گشوده شود!روی کلماتی، که لبانم رابه شوق بوسیده اند ...عرفان یزدانی ...
یک لحظه تمام سیم های تنم پاره شد. مثل ثانیه های قبل از مرگ که تصاویر تمام دوران های زندگی به یکباره از جلوی چشم آدمی می گذرد تمام آوازها و تصنیف های استاد از جلوی چشمانم گذشت. تنم بیشتر از زلزله بم لرزید، انگار هزار نفر زیر پوستم دف می زدند. باور نکردم. هیچوقت باور نمی کنم. مگر می شود از کلمه ی مرگ یا فوت یا بدرود برای این اسم استفاده کرد؟! مگر می شود نفس های سترگ این کوه عظیم را ندیده گرفت؟! مگر می شود این خبر را شنید و نمُرد؟! نه، هیچوقت باور ن...
یه پنجره با یه قفس یه حنجره بی هم نفسسهم من از بودن تو یه خاطرس همین و بس...
اینجا تمام حنجرهها لاف میزنند هرگز کسی هر آنچه که میگفت آن نبود...
من همانیام که هزار بار هم اگر زمین بخورد، دستان کسی را برای بلند شدن نمیگیرد،دست به زانوی خودش میگیرد و بلند میشودمن همانیام که برای اشک ریختن، دیوار را به شانهی آدم ترجیح میدهد،همان که خودش، خودش را آرام میکند و خودش تیکهگاه و دلگرمی خودش میشود.همانی که عادت کرده قوی باشد حتی وقتی تمام پیکرش از ضربههای مسیرهای سخت زخمیستهمانی که میخندد، حتی وقتی دلیلی برای خندیدن نیست، حتی وقتی حنجرهاش از بغضهای پنهانی، درد میکند...من ه...