دوشنبه , ۲۳ مهر ۱۴۰۳
در دنیایی که همه چیز خیلی زود فراموش می شود،عکس ها سندی هستند که با ثبت یک لحظه،راوی تاریخ می شوند...
عاشق سگی هستم که در زندگی گربه ها، موش بدواند......
حالم بد استاز این عصرهای بی حوصلهوقتی حضور سبزت رادر هیچ کافه اینمی شود لمس کردو باید به ناچارخیال شیرین آمدنت رابر تن دلتنگی هایم ببافمو فراموش کنمکه نیستی وندارمتمجیدرفیع زاد...
با باوری لرزان/به لبه ی پشت بام نزدیک می شوی /که شاید /که شایدکسی از پشت /تو را بغل گیرد؟ /عزیز دلم /پیش از این /مرگ به آغوشت کشید /فقط فراموش کرده ای!«آرمان پرناک»...
هرچه من بذرِ فراموشی بکارمآنچه می روید تویی🌱نقص از دانه و از زرع که نیستفطرتِ خاکِ وجودم همه از هستیِ توست اسماعیل دلبری...
و در نهایت فراموش خواهیم شد و دیگر کسی مارا نخواهد شناخت، حتی اگر از گور برخاسته و به میان مردم بیاییم... در دهه ها و سده ها و هزاره های آینده تبدیل به خاک خواهیم شد و در اعماق زمین به سکوت ادامه خواهیم داد و اما مردمی که روی قبرهای چند طبقه و یا آسفالت شده ی مان قدم می گذارند و راه می روند، نمی دانند که آن ها نیز روزی به همین سرنوشت، دچار خواهند شد، روزی می رسد که جوری از صحنه ی روزگار محو می شوند که گویی هیچ وقت همچین اشخاصی وجود نداشته اند، تم...
فراموش کردن سخت نیست ولی ادای فراموش کردن ها رو در بیاری اینکه بگی چیزی یادم نمیاد سختههمه چی می گذره ولی اینکه تو بخوای منو به یادت بیاری این منم که تو رو فراموش کردمبه یاد داشته باش هر وقت خواستی فراموش کنی بدون اول از سمت من از نگاه من فراموش شده هستیدر سکوت هزاران بار دیدمت هزاران بار فراموشت کردمدرس های دیروزت سرمشق امروز من است...
ترسِ توست:فراموش کنی خودت را؛ترسِ من:فراموش کنم تو را!زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
هرگز یادم تو را فراموش نمی شود دلبر بعد از این تو را به خدا می سپارم با دیدگان تر...
کاش اتفاقی دور بودم آخرین زنگآخرین نامهآخرین نگاه همان که مدت ها در ذهن میماند وهیچگاه فراموش نمیشد...
با یاد توهمیشه در زیر باران خاطراتخیس می شومهرگز نمی توانم فراموشت کنمچونکه دلتنگیتنها یادگاری استکه از تو دارممجید رفیع زاد...
دفتر را ورق زدم قلم را در دست گرفتم . قلم میخواست تو را فراموش کند . قلم میخواست تو را فراموش کند ورق میخواست فصل دیگری آغاز کنم از فصل دلتنگی به فصل عاشقی از فصل عاشقی به فصل دیوانگی قلم میخواست از تو نگوید بس است دیگر بس کاش میشد دفتر سرنوشت لحظه ای آرزو های مرا تمنا کند آن وقت تورو را آرزو میکردم . دست هایت را سفت میگرفتم . تو را به دور دستها می بردم . دو فنجان چای گرم . کنار ساحل قدم می زدیم ...... و اما شب ؟ راستی قلم میخواست چ کند ؟؟...
تمام خیابانها رابرای فراموش کردنت قدم زدم.اما فراموش کردمتک تک این خیابانها خاطرات توست.دیگر باید سر به بیابان زدشاید باد ، همه چیز را با خودش ببردیاد تو و فکر من...... بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
این روزها فراموش کارشده ام، فراموش میکنم همه چیز دروغ بوده است، فراموش میکنم کسی مرا دوست ندارد... عجیب نیست؟ حتی گاهی فراموش میکنم باید نفس بکشم...کاش به همین منوال پیش برود، خدارا چه دیدی... شاید فراموش کردم که روزی کسی را بسیار دوست میداشتم!!...
باید بری شاید تو رو باید فراموش کنم تو اون چراغِ روشنی که باید خاموش کنم باید بری باید برم ،تموم شه این دلواپسی تو بی منم تَهِ قِصه،میشد به مقصد برسی دنبالِ ردّ پای من ،نگرد پیدام نمی کنی تو حتی توو خیالِت هم منو صدام نمی کنی باید بری ؛وقتِ رفتن به پشتْ سَرِت نگاه نکن تو از اول بلد بودی دل کندنُ، حاشا نکنمهدیه فخار...
حاضر بودم برایش بمیرم...مخصوصاً آن روز که از شدت سرما از دماغش آب می چکید و نوک دماغش قرمز شده بود..با تمام آنچه که آن زمان از عشق می دانستم عاشقش بودم...گفته بود عاشق آب نبات چوبیِ خروس قندی ست... من هم رفتم و گشتم و در یکی از بقالی های بازار تجریش خروس قندی پیدا کردم...رفتم با تمام پول تو جیبی هایم برایش یک عالمه خروس قندی خریدم و چیدم در یک جعبه و برایش بردم...در چهار راه ولیعصر با هم قرار گذاشتیم رفتم سر قرار ایستادم، برف می آمد. طب...
باور نمی کنم که فراموش می کندآغوش ریل ، خاطره های قطار را......
بگذار که یک عمر فقط قهوه ببویمتا بلکه فراموش کنم عطر تنت را...
کاش می توانستمدر گذشته ی خود فراموش شوم وهرگز در آینده پیدا نشوم...!...
سالها بعدمثلا دوسال بعدمن همه چیز را فراموش کرده ام,از همه چیز گذشتم, روز های بد را پشت سر گذاشته ام!آدمهای بدِ زندگی ام را حذف کرده ام, دیگر بخاطر آن چیزی که امروز برایش گریه کرده ام, گریه نخواهم کرد!میدانی,سالها بعد خیلی دیر میشود, برای غصه خوردن, برای پشیمان شدن,از اتفاقهای امروز...خیلی دیر می شودسالها بعد من آدم دیگری شده ام.سالها بعد همه چی عوض میشود.این زمان همه چیز را درخودش حل میکندسالها بعد دیگر مهم نیس که امروز چه شد, ...
حواست باشد که چه شخصی را ،برای آمدن چه کسی کنار می گذاریو فراموش اش می کنی!می دانی، هیچکس پرده را برایآمدن "تاریکی" به داخل اتاقکنار نمی زند!...
فاصله یعنیدر پی زمستان که فراموش شد سایه ی درخت...!حادیسام درویشی...
فراموش نمی شویمانند اولین لحظه که دیدَمَتمانند اولین جانمی که از لبانت شنیدممانند آخرین لحظه ای کهدست تکان دادی، دور شدی و رفتی...
ما کاروان کوچک همراه بوده ایمای اف بر این طلاقکز تند باد اوناگه چراغ قافله خاموش می شودوندر شبی سیاهدر شوره زار عمرهر یک ز ما به کوره رهی می رود غریبوز یاد روزگار فراموش می شود!...
باز نخواهم گشتحتی اگرخودم رافراموش کرده باشمآنجافرجامی برای عشق نبود....
ما فکر میکردیم مثل آب خوردن است فراموش کردن...!گفتیم برود ما “فراموشش” می کنیم!فراموشش که نکردیم هیچمجنون تر از قبل شدیم!با خودمان که خلوت کردیمفهمیدیم بحث”نتوانستن” نیست“نخواستن”است.نمیخواهیم فراموشش کنیم!!فکر کندوستش داری!خاطره داری!جز “او” کسی را نداری!فراموشش میکنی؟!...
عشق فراموش کار استمانند کودکی که زنگ خانه ای را می زنداما فراموش می کند فرار کندمانند زخمی که فراموش می کند خوب شودمانند بارانی که فراموش می کند بند بیاید ......
آه می ریزدبه دلمطنین ناله های خزانهمچون شاپرکی خستهدرونخاطره های دور و دراز عاشقیکجا رفتآن لحظه هایی که بر ناز نگاهمسجده میکردیو من ، میان آغوش تونبض دلتنگی راراهی مرگ خاموش میکردم..آه....اگر تو را یکبار دیگر بیابمبه شوق دیدارتدر میان بغضِ برگ های هزار رنگتو رابلند صدا خواهم زدتا عشقاز من و تو خاطره ای نو بسازداما.....اما افسوسکه درون فصل ها کاروانی ستغریبکه بی شکدر گردش ایاماز همهءرفتن ...
و زن ها تمام دردهایشان را در آغوش مَرد دلخواهشان فراموش می کنند...
مثل ماهیبه وقتِ فراموش کردنِ آب،تو را فراموش کردمومرگ مرا در آغوش گرفته......
هر لحظه که صدای تو را گوش می کنمهر قدر غصه هست، فراموش می کنم...
ساعت هایی سردثانیه هایی بی عبورمنو تصویر یک لبخندو آخرین ضربانِ احساسکه زیر هجومِ واژه ها جان دادقول می دهم امشبآخرین سوگواری نبودنتدر شعر هایم باشدفردا که بیایددیگر هیچ ردی از خوددرشعر هایمنخواهی یافتفراموش می شویممکن می شود......
من یاد گرفته ام که مردم چیزی که گفتی را فراموش می کنند، عملی که انجام دادی را فراموش می کنند، ولی مردم هرگز احساسی که بهشان دادی را فراموش نخواهند کرد....
هر وقت کسی بهت گفت:خیلی مهربونی...زیاد خوشحال نشو!چون مهربونا هم دستشون نمک نداره،هم خیلی زود فراموش میشن.......
و زن ها تمام دردهایشان رادر آغوش مرد دل خواهشان فراموش می کند.......
همگی در حال فراموش کردنآدم هایی هستیم کهیه روزی باعث میشدن شدندنیا روبه خاطرشونفراموش کنیم...
باور کنچیزی به نام رنج عظیم، تاسف عظیم و یاخاطره ی عظیم وجود ندارد،همه چیز فراموش می شود،حتی یک عشق بزرگ.این همان چیزی ست که زندگی راتاسف بار و در عین حال شگفت انگیز کرده است....
چگونه تو را فراموش کنم؟اگر تو را فراموش کنمباید سال هایى را نیز که با تو بوده ام، فراموش کنمدریا را فراموش کنم، و کافه هاى غروب را، باران را، اسب ها و جاده ها را، باید دنیا را، زندگى را، و خودم را نیز فراموش کنمتو با همه چیز، درآمیخته ای.......
تو را نشد...میروم خویش را فراموش کنم......
مشکل اینجاست کهشب ها دقیقاًدلتنگ آن هایی میشویم کهبراى فراموش کردنشانجان کندیم... ...
فاصله آزمون دلهاست.یا دلتنگ میشوییا فراموش.......
در عرض یکدقیقه میشود ...یکنفر را خُرد کرد....در یکساعت میشود ...کسی را دوست داشت ...و در یکروز میشود عاشق شد....ولی یکعمر طول خواهد کشید...تا بشود کسی را فراموش کرد......
I love sleep. You forget about pain,problems, stress,everything for a while.من خواب رو دوست دارم. براى یه مدت درد، مشکلات، استرس و همه چیز رو فراموش میکنى....
I can forget the worldBut I cant forget youمن میتونم دنیا رو فراموش کنم،اما تو رو نه...
وقتی کسی سعی میکند چیزی را فراموش کند، یعنی فراموش کردن برایش آسان نیست، یعنی به آنچه میخواهد فراموش کند علاقه دارد !...
ما کسی را نداشتیم برایش گریه کنیمبه خیابان زدیم کسی را پیدا کنیمهیچ کس نبودبرای خیابان گریه کردیمکه هیچ کس را نداشتخیابان برای ما گریه کردکه هیچ کس را نداشتیمگریه کردیمگریه کردگریه کردیمگریه کردگریه کردیم و همین طور خوابمان بردصبح بیدار شدیمفراموش کردیمهیچ کس را نداریمبرایش گریه کنیمگریه کردیم......
گاه گاهی در انتخاب هایت تجدید نظر کن.فراموش نکنتو مجاز به انتخابِ آدمهایی،نه تغییرِ آنها....
هر ثانیه می گذرد چیزی از تو را با خود می بردزمان غارتگر غریبی استهمه چیز را بی اجازه می بردو تنها یک چیز راهمیشه فراموش می کندحس دوست داشتن تو را...
سالها عشق ؛در دقیقهای نفرت فراموش میشود !...
مشکلات ما حل نمیشه بلکه با مشکل بعدی فراموش میشه ......