نرو، مرا منت کش قاصدک ها نکن تو که میدانی خوش خبر بودنشان دروغ محض است.
یک لحظه تمام سیم های تنم پاره شد. مثل ثانیه های قبل از مرگ که تصاویر تمام دوران های زندگی به یکباره از جلوی چشم آدمی می گذرد تمام آوازها و تصنیف های استاد از جلوی چشمانم گذشت. تنم بیشتر از زلزلهٔ بم لرزید، انگار هزار نفر زیر پوستم دف...
یک لحظه تمام سیم های تنم پاره شد. مثل ثانیه های قبل از مرگ که تصاویر تمام دوران های زندگی به یکباره از جلوی چشم آدمی می گذرد تمام آوازها و تصنیف های استاد از جلوی چشمانم گذشت. تنم بیشتر از زلزله بم لرزید، انگار هزار نفر زیر پوستم دف...
تنهایی بهتر از بودن با کسانیست که بودنشان دروغ محض است. دلشان که هیچ.... حواسشان هم به تو نیست... و فقط زمانی با تو هستند که کسی را ندارند...!
تاریخ بیحضور تو یعنی دروغ محض هر سال بیست_و_هفتم_آبان جهنم است . .