هم آغوش شد قلم با دختر باکره ی کاغذ، آنک نوشته ای ماند نامش: ( عاشقانه ها )
جهان با دکمه ی پیراهن من شروع می شود هیچ زنی در چشم های تو به اندازه ی من گریه نکرده است و تنها من می دانم که خون قاعده گی تنها قاعده ی زیستن بود تا خونی ریخته نشود زمین بارور نخواهد شد من باکره می میرم حتی اگر...