بانوی آب چون هاله ای ز عاطفه ماه با جامه ای ز نور در قصر آفرینش کامل خورشید وار ایستاده به درگاه نامش ظهور زهره در آفاق عشق مهرش،فروغ سرمدی دل هاست با ابر مهربانی دستانش بانوی آب در لحظه های آبی رویاست آیینه کرامت دریاست
تو نیستی و بهار از کنار پنجره ها چه بی تفاوت و آرام و سرد می گذرد...
بهار آیینه یاد تو باشد گل خورشید همزاد تو باشد به هر دشتی که سرخ از خون مردی است طنین سبز فریاد تو باشد