پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بوی بهشت..آوار شد چو سیلاب بر جان من خراب شدچون آمدم نمایان آن خانه ام سراب شدعطر است گیسوانم بوی خوش بهشت ستخشکیده این توانم در دست هر مسافرچویل تا زمانی که در برف ست و ریشه در خاک عطر و بوی دلنشینی داردآوار برف ست و سیلاب آب.....
حوالی اردیبهشت بوی بهشت می آید!عطر شکوفه ها و خاک باران خوردههوش از سر رهگذران شهر پراندهفصل بهار، شوخی بردار نیستهمه را عاشق می کند …...
وقت است که بوی بهشت در زمین جاری شود و تو، بانوی عرش، پابه زمین بگذاری و نظری بر عالمی بیندازی و نور خود را بر این عالم بتابانی.وقت است که حرفهای ناگفته با مادرت را بی هیچ واسطه ی بگویی و خاکروبه ها را از صورت پدر پاک کنی. وقت است بانوی باشکوه بهشت، بی هیچ استقبال و شکوهی، به زمین خاکی بیاید و خدا از این روی، فرشته ها و زنان بهشتی را بفرستد تا به جای مرد غفلت زده، به تو خوشآمد بگویند، آنها که در بهشت بدرقه ات کردند و خدا میخواست که تو...
هیچ کس این را نمی داند... بوی بهشتدرست از پشت گردنش می آید.....