به حد دریا که عمیق است وخروشان .. عشقت در من در جریان است ...
من آن خاکم که روزی بستر رودی خروشان بود کنار چشمه بشکن بغض این ظرف سفالی را
می روی چون رود شب ها در خیال و خواب من ای خروشان روز ها کمتر تویی پیدا چرا؟