در منزل خجسته اسفند همسایه سراچه فروردین با شاخههای ترد بلوغ جوانهها باران به چشم روشنی صبح آمده ست زشت است اگر که من یار قدیم و همدم و همساغر سحر در کوچههای خامش و خلوت نجومیش یا با جام شعر خویش خیرمقدم نگویمش اسفندماهی جان به دنیا خوش آمدی...
تمام لحظههای عمرم بدرقه نفس کشیدن توست به دنبال کوچکترین فرصت بودم تا بزرگترین تبریک را نثار قلب مهربانت کنم ورق خوردن برگ سبز دیگری از زندگیات را تبریک میگویم تولدت آذین زندگیام باد اسفندماهی جان
لحظهی خوب لحظهی ناب لحظهی آبی صبح اسفند لحظهی ابرهای شناور لحظهای روشن و ژرف و جاری حاصل معنی جملهی آب لحظهای که در آن خندههایت جذبه را تا صنوبر رسانید لحظهی آبی باغ بیدار لحظهی روشن و نغز دیدار لحظه تولد تو در اسفندماه... تولدت مبارک