شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
نیستی و این قهوه تلخ استآنگونه که آن سوی میز در جای خالی اتهرچه شکر میریزمتغییری نمی کند،و نمی کند،و نمی کند!......
بعد طُنه آسمان عشقت آبی است و نه ماهی حوض دلم قرمز...آری،بعد تو همه چیز سیاه و سفید است!......
حال من خوب استنه عاشقم نه غمگینمو نه دلتنگ...از شما چه پنهان این روز هانه منتظر کسی هستم و نه دلتنگ کسی...آری،این روز ها در بی تفاوت ترین حالت ممکن هستم...
از من فقط خبر داشتمانند باقی مردم که فقط می دانندجایی در این دنیای خاکی جنگ است!......
طُ نیستیو اینخلاصه تمامعاشقانه های غمگین من است......
تو لبخند بزن،جنگ جهانی چهارم به عهده من...!...