پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پاییزدلبرگها می ریزندشاخه ها غمگینندخش خش برگ زند داد که ای راه گذرپا مزن برسر منمن زمانی چون گلشادوخندان بودممن زمانی بودمسایبان در گرمالیگ زد آتش بر هستی منبی وفا سردی و دل مردگی پاییزیمن زپاییز و خزان بیزارممن زعمر کم خود می نالملیک چون عمر کم و کوتاه استچشم به عمر ابدی دوخته امجعفرابراهیمی...