مرا روزی مباد آن دم که بی یادِ تو بنشینم ...
کذاب ترین حادثه زندگیم رفت دیوانه ی دیوانه ی دیوانگیم رفت تو میروی و جان عزیز منه مغرور هر لحظه به من دست تکان میدهد از دور انگار که تو آمده بودی بروی زود کز روز تولد به تنت رخت سفر بود با این همه داغی که دلم دید و...
زیبای بی چون و چرا هرگز نفهمیدی تنها دلیل خوب این دنیای بد بودی اما تو تقصیری نداری کاش امکان داشت اینقدر زیبا نبودن رابلد بودی آوازه ات تا شهر های ساحلی رفته دریا حسابت را از آدم ها جدا کرده پیش از تو زیبایی همیشه حد و مرزی داشت...
تو جان منی / جان منی/ جان منی تو