شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
وقتی تو رفتی در دلم غوغا به پا شدبا رفتنت کاشانه ام ماتم سرا شداصلا نمیشد باورم پیشم نباشیآخر چرا امید من باد هوا شد؟ویران شدم. چون ارگ بم آوار گشتم.. آری درونم بی تو غوغایی بپا شدپایم بدام زلف پر تاب تو افتادگیسو کمند. آن سلسله دام بلا شد. از من تو میپرسی چه کردم بعد دوری رفتی دلم با رنج و حسرت اشنا شددرحسرت دیدار تو آواره گشتم آواره بودن قسمت بیچاره ها شداعظم کلیابی بانوی کاشانی...