منصورم و آرامشم در سایه یِ دار است با دار میخوابم ولی بی دارِ بیدارم
ما را برای در به دری آفریده اند هی می رویم و جاده به جایی نمی رسد
شرابی ناب میخواهم که مرد افکن بود زورش شرابِ نابِ تو یعنی ؛ همان یک استکان چایی
جدایی صبر میخواهد،نه من دارم نه تو داری نه من مانندِ مجنونم،نه تو مانند لیلایی
داستان من و زیبایی تو یک خط است بچگی کردم و از لای لجن گل چیدم
امشب شب «انّاالیه راجعون» است فردا زمینکربلا، دریای خون است