متن حسین وصال پور
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسین وصال پور
دریای چشمانت عجب دنیای زیباییست
با تو جهنم هم برایم جای زیباییست!
هرشب خیالاتم برای بودن با تو
خودرا به رویامیزنند،رویای زیباییست
لب تر کنی جام شکر در آب می غلتد
لبهای شیرنت عجب حلوای زیباییست
هر مژه ی چشمان تو صد جلد قانون است
هر تار از موهای تو...
می روی دور شوی ،بند دلم را بکنی !
می روی سوی دگر قید دلم را بزنی!
وطن آنجاست کز آن میل رهایی ات نیست
غیرِدستان تو هرگز که ندارم وطنی
مثل یک حسرت جانکاه به تو می اندیشم
همچو آهی که برآید ز لب پیرزنی
گذر از کوی تو...
من ساده ام چند رنگ بودن را بلد نیستم
از پیش تو رفتم که رفتم تا ابد نیستم ...
این روز ها هستم ولی چشمت نمی بیند
آن روز که جای اشک ها خون می چکد نیستم
رفتم که تنها طی کنم پهنای غربت را
افسوس آن روزی که آهت...