تو می تونی ساعت ها بشینی و پشت سر من حرف بزنی، خیال بافی کنی، قضاوت کنی، بهم تهمت بزنی یا حتی فحش بدی... اما بهتره بدونی درست همون لحظه ای که تمام وجودت پر از کینه شده؛ من توی بهترین کافه ی شهر نشستم و دارم بستنی وانیلی می...
صبح است دلارامم ای حضرتِ مستانه مضمونِ دو بیتی ها دردانه ی این خانه امروز چه خوش یُمن است صبحانه کنار تو لبخند حلالت باد خوش مزه ی دیوانه...
دوست داشتنت... بوی خوب نان بِرشته می دهد... مزه ی خامه و عسل... و من همیشه جانم در می رود ... برای بوسیدنت... برای بوییدنت... خوشمزه ی دلخواه من !