جوانه سویِ فروغ سحر، قد افراشت دلم چو کودک شبگرد، سوی رؤیا رفت ز خاک تیره برآمد، به جستوجویِ بهار چو من که در طلبِ عشق، بیمحابا رفت در آفتابِ تمنا، شکفت جانِ لطیف غبارِ خاطرِ من، تا نسیمِ دریا رفت زمین اگرچه مرا در سکوت پروردهست دلم ز مرزِ...