حسرت را لحظه ای معنا کردم ک.,, پای چوب دار بردند، گفتند کلام آخر .. گفت مادرم را برای آخرین بار در اغوش بگیرم.. ب مادر گفتند ،کلام آخر ،، گفت :آزادش کنید ب جانم.. ته حسرت می شود اغوش مادر بغض مادر برای دیدن ،دوباره جان فرزند در اغوشش...