از ریل دست های تو رد شد قطار باد من با سکوت و یک چمدان غم، سوار باد آشفته می رسم به جهان زنی که باز موهاش را گذاشته در اختیار باد می خواستی که دل بکنی از هرآنچه بود می خواستم فرار کنم با فرار باد خیره به راه...