باران رشت بود که زیرش گریستم حالا بغل بگیر زنی را که... نیستم گفتم که شعر چاره ی دوری ست عشق من! باید هنوز هم سر حرفم بایستم باید تو را اضافه کنم پشت غصه ها اسمی که خیسِ اشک شده توی لیستم ..
بی تو دلتنگ ترین حادثه ی قصه منم!
از ریل دست های تو رد شد قطار باد من با سکوت و یک چمدان غم، سوار باد آشفته می رسم به جهان زنی که باز موهاش را گذاشته در اختیار باد می خواستی که دل بکنی از هرآنچه بود می خواستم فرار کنم با فرار باد خیره به راه...
بی تو دلتنگ ترین حادثه ی قصه منم...
منم و عطر تو که پخش شده توی تنم... بی تو دلتنگ ترین حادثه ی قصه منم...
در من گره خورده طنابی بسته به هیچم دُور خودم دُور تو، دُور عشق می پیچم