متن دلتنگ پدر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگ پدر
_ صندلیِ خالی، گوشهی اتاق_
پدرم
همیشه روی صندلی مینشست،
به گوشهای خیره،
بیآنکه چیزی بگوید.
من میپرسیدم:
به چی فکر میکنی؟
و او،
با صدایی آرام،
میگفت:
هیچی...
اما من میدانستم،
در آن "هیچی"،
تمام جهان جا گرفته بود:
دغدغهی نان،
خاطرهی کودکیاش،
و شاید
دلتنگیِ پنهان برای من....
ساناز ابراهیمی فرد
در حال بارگذاری...