پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
وقتی دل تنگم در ساحل چشمانت قدم می زنم تا انعکاس غروب را در لبانت نظاره کنم. حجت اله حبیبی...
بگذر از من که سخت دل تنگم بگذر از من که سخت دل گیرم نَقل من هفت جانیِ سگ هاست هر چه جان می کَنم نمی میرم ... ...
دل تنگم قد ماهی ای که موج بردتش به طرف ساحل و برای دریا دستو پامیزنه...
دل تنگم ...دلم تنگ استبید مجنون چه بیرنگ استدر این اوضاع که دلچون کوزه ی سربسته می نالداشک ...در سینه ی ناباوریها محبوس می مانددل سنگین و دل غمگیندل چونان نخ زنگینغبار حزن و اندوه زمان رامی کشد بر دوش ...فریاد ها مدهوش زمان را می تکاندو برگ ها ، اندوه و پریشانی خود رابه زلفان گره خورده به باد می سپارددل تنگم ...دلم تنگ استبید مجنون چه بی رنگ استرعناابراهیمی فرد (رعناابرا)...