شبانه گام می نهم به راه جاده در میانِ مِه دشت، گوش بر ندای آسمان ستاره ها به گفتگو وَه ... که آسمان چه پرشکوه و دلکش است زمینِ سبز خواب رفته در تلألویی غریب ... من چه خواستم از زمان؟ جز که روحِ زندگی بتابد و سازِ دلنشینِ عشق...
برای دوست داشتنت قلب کوچکم کافی نیست تو را باید با جان پرستید .. از دوست داشتنت کوتاه نیامدُ از زمینِ سبز تا آسمان آبی پل زد .. از غرور گذشتُ عاشقانه به پایت ماند .. حرفِ کمی نیست تو را خواستن تو را داشتن .. دلی قُرص می خواهدُ...