یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
وقتی هست کنارش لبخند میزنمصفحات چت مان پر از خنده های از ته دل است..نمی دانم چه خواهم کرد با نبودنش...به صفحات خالی از بودنش که فکر می کنم...این سو که تنها هستم اشک می ریزم ...گاهی ادما دنبال یه نفر هستند که باهاش اروم بشن....تو همونی هستی که وسط همه ی ناراحتی هام اومدی...از وقتی اومدی تموم ارامش دنیا توی قلبم ساکن شدنمی دونم از کجا اومدی؟؟یا بودی و من نمیدیدمت...تموم مهربونی های دنیا توی قلبت بود...عزیز ترینم میدونی که چقدر دوستت دارم......