زبان حال دلم را کسی نمیفهمد کتیبه های ترک خورده خواندش سخت است
چشم من چشم تو را دید و ولی دیده نشد من همانم که پسندید و پسندیده نشد...
دردیست در دلم که دوایش نگاه توست
آهندلی وگرنه غزلهای خویش را بر کوه سخت خواندم و بسیار گریه کرد
تو را با دیگری می بینم و با گریه می پرسم از این دیگرنوازی ها خدایا چیست مقصودش
باز دیروز به من وعده ی فردا دادی آه پیمان شکن از وعده ی فردا چه خبر ؟
به دیدارم نمیآیی چرا ؟ دلتنگ دیدارم همین بود اینکه می گفتی وفادارم وفادارم ؟
باز دیروز به من وعده ی فردا دادی آه پیمان شکن از وعده ی فردا چه خبر ؟! ________
گفتم ای دوست تو هم گاه به یادم بودی ؟ گفت من نام تو را نیز نمی دانستم