از بیست و دو تمدنی که در طول تاریخ به وجود آمده اند، نوزده تای آن ها وقتی دچار فروپاشی شدند که به وضع اخلاقی ایالات متحده در حال حاضر رسیدند.
ما عاشق زندگی هستیم، نه بخاطر اینکه به زندگی کردن عادت کردیم بلکه به این خاطر که به عاشق بودن عادت کردیم.
من در رویایی زندگی می کنم که هرگز نمی خواهم از آن بیدار شوم.
دانش، توانایی است.
آنهایی که اشک نمی ریزند، قادر به دیدن نیستند.
شنیده نشدن دلیلی برای ساکت ماندن نیست.
اعتراف می کنم که آب برای من پدیده ای است که هر وقت به آن نگاه می کنم، مدام احساسات تازه ای از اعجاب را در من بیدار می کند.
اگر حق انتخاب بین تجربۀ رنج و تجربۀ هیچ چیز را داشته باشم، رنج را انتخاب می کنم.
قوه تخیل مهمتر از دانش است.
نباید فیلم خود را رویاپردازی کنی، باید آن را بسازی!
تواضع، خصلتی است که در میان شاعران یافت نمی شود؛ چرا که هر یک از آن ها خود را بزرگترین در جهان می پندارد.
من پرنده نیستم، و هیچ توری نمی تواند مرا به دام اندازد. من انسانی آزاد با اراده ای مستقل هستم.
خداوند در درون تو است. از خدا نخواه که به تو چیزی دهد، بلکه در درون خود به خداوند تکیه کن.
قلب منطق خود را دارد که منطق هیچ چیزی از آن نمی داند.
یکبار جایی شنیدم که شادمانی یعنی سلامت و حافظه ای کوتاه مدت، کاشکی این جمله را من گفته بودم، چون که کاملا درست است.
تئاتر همه اش رقص است.
حالا که کار را تمام کرده ایم، با ابزار چه باید بکنیم؟
چه پیشرفتی داریم می کنیم. در قرون وسطی احتمالا خودم را می سوزاندند. حالا به سوزاندن کتاب هایم قانع هستند.
اعتراف به اشتباهات همچون جارویی است که کثیفی ها را جارو کرده و نمایی درخشان تر و شفاف تر باقی می گذارد. من با اعتراف کردن احساس قوی تری پیدا می کنم.
برای اینکه غیر قابل جایگزین باشی باید همیشه متفاوت باشی.
می توانی همۀ گل ها را قطع کنی ولی نمی توانی جلوی آمدن بهار را بگیری.
من ترجیح می دهم 10000 نت موسیقی بنویسم تا یک حرف از حروف الفبا.
مردمی که نقاشی های من را نگاه می کنند می گویند که آن ها را خوشحال می کند، مثل احساسی که صبح ها وقتی از خواب بیدار می شوی داری. هدف اصلی خوشحالی است، اینطور نیست؟
زمانی که ذهن پاک باشد، لذت همچون سایه ای از راه می رسد که هرگز تو را رها نخواهد کرد.