قلب منطق خود را دارد که منطق هیچ چیزی از آن نمی داند.
یکبار جایی شنیدم که شادمانی یعنی سلامت و حافظه ای کوتاه مدت، کاشکی این جمله را من گفته بودم، چون که کاملا درست است.
تئاتر همه اش رقص است.
حالا که کار را تمام کرده ایم، با ابزار چه باید بکنیم؟
چه پیشرفتی داریم می کنیم. در قرون وسطی احتمالا خودم را می سوزاندند. حالا به سوزاندن کتاب هایم قانع هستند.
اعتراف به اشتباهات همچون جارویی است که کثیفی ها را جارو کرده و نمایی درخشان تر و شفاف تر باقی می گذارد. من با اعتراف کردن احساس قوی تری پیدا می کنم.
برای اینکه غیر قابل جایگزین باشی باید همیشه متفاوت باشی.
می توانی همۀ گل ها را قطع کنی ولی نمی توانی جلوی آمدن بهار را بگیری.
من ترجیح می دهم 10000 نت موسیقی بنویسم تا یک حرف از حروف الفبا.
مردمی که نقاشی های من را نگاه می کنند می گویند که آن ها را خوشحال می کند، مثل احساسی که صبح ها وقتی از خواب بیدار می شوی داری. هدف اصلی خوشحالی است، اینطور نیست؟
زمانی که ذهن پاک باشد، لذت همچون سایه ای از راه می رسد که هرگز تو را رها نخواهد کرد.
شما بهترین کار خود را انجام می دهید اگر شغلی داشته باشید که خوشحالتان کند.
به عشق امیدوار باش، برای عشق دعا کن، عشق را آرزو کن... ولی هرگز زندگیت را در انتظار عشق متوقف نکن.
من هیچوقت اختلاف نظر در سیاست، در مذهب، در فلسفه را دلیلی برای کناره گیری از دوستانم ندانسته ام.
بخشش، عطری است که گل بنفشه روی پایی پخش می کند که آن را له کرده است.
موفقیت هیچگاه تصادفی نیست.
همیشه عاقلانه است که به جلو نگاه کنی، ولی دشوار است که بیشتر از چیزی که می بینی را نگاه کنی.
بعضی چیزها با سرنوشت ساخته می شود، و بعضی چیزهای دیگر از طریق تلاش زیاد. ولی کیفیت را یاد نمی گیرید، کیفیت چیزی است که با آن متولد می شوید.
اگر چراغی را برای کسی روشن کنی، مسیر خودت را نیز روشن خواهد کرد.
نقاشی کشیدن صادقانه ترین شکل هنر است. امکان فریبکاری در آن وجود ندارد، یا خوب است یا بد.
سرطان می تواند تمام توانایی های جسمی ام را از من بگیرد ولی نمی تواند به ذهن من، به قلب من و به روح من آسیب برساند. و این سه چیز همیشه پابرجا خواهند بود.
هیچ چیز در دنیا خطرناک تر از جهل خالصانه و نادانی آگاهانه نیست.
برای اینکه تغییرات دارای ارزشی واقعی باشند، باید بادوام و پایدار باشند.
دردهایت را بر روی غبار، و برکت هایت را بر روی مرمر بنویس.