در خیالم در دشتی پر از اقاقیا منم وتو که دست در دست هم قدم می زنیم در میان گلها وچشم در چشم هم با شراب نگاه عاشقانه مان غافل می شویم از این دنیا آنقدر غافل که جز بارش باران بر سرمان چیزی حالمان را جا نمی آورد
ترسیم میکنم لبخند تورا وباز خط میزنم برای هزارمین بار لبخندت هک شده روی قلبم آنقدر زیبا که هرگاه یادم می آید لبخندی گوشه ی لبانم نقش می بندد به کاغذهای مچاله شده ی روی میز می نگرم وباز لبخند زیبایت را ترسیم میکنم اگر بتوانم همانگونه که میخندی آن...
نمی دانم در آسمان نگاهت چه رازی نهفته که از همان نگاه اول برایت تب کردم مرا مبتلا کرده ای به خودت درکویر سوزان قلبم عشق توجاری ست نگاه عاشقانه ات دریای طوفانی دلم را آرام می کند حرف های عاشقانه ات پرنده ی خیالم را به بام خوشبختی پرواز...