شبیه آخرین سیگار قبل از ترک، دلچسبی تو را میخواهمت اما گذشتن از تو الزامیست...
سر یک سؤ تفاهم، من و تو، ما نشدیم دختر من، به تو میرفت، اگر قسمت بود
سَرِ سَجّاده ی شعریم و دعا گوی شما چه سَبک میشود آدم که تو را میخواند
بادی وزید و مویِ تو را برد تا که من در حال اِرتکابِ جنایت ببینمت
فَقَد اِسْتَمْسَک بالعُروَة الوثقیٰ یعنی : دَست ، باید بِبَرم ، داخلِ مو های شما
تنهایی ام به طرز عجیبی شبیه اوست در عین اینکه نیست ، کنارم همیشه هست
لبخند تو در سینه ی من قلب تپندست
گفتی برو دیدار من و تو به قیامت ای کاش قیامت شود امروز ، کجایی؟
رنگ رخساره خبر میدهد از سرّ درون دختری قلب مرا سخت چپاوُل کرده
باریک تر از موی سرت گردن ما بود آن روز که موهای تو در باد رها بود
تنم می لرزد از احساس تنهایی نمی آیی؟ من آن بیدی نبودم با نسیمی لرزه بردارم
نکند دست کسی دست تو را لمس کند کاش این دلهره اینقدر ، دل آزار نبود