«رقصِ جان»
امروز
زمین به تپش افتاده است
و هر برگ،
چون دستِ عاشقی
به هوا بلند میشود
امروز
باد،
دفی در دست دارد
و باران،
سماعِ بیپایان مینوازد
امروز
دلها
از غم رها شدهاند
و در دایرهی نور
میچرخند،
میچرخند،
میچرخند...
امروز
شادی،
نامِ دیگرِ خداست
و رقص،
ترجمهی...