**سوختن**  
زبانم سوخت،  
و طعم جهان را گم کردم.  
دیگر نه سیب،  
نه بوسه،  
نه باران...  
هیچچیز مثل قبل نبود.  
دلم سوخت،  
و هیچکس نفهمید.  
نه دستی آمد،  
نه آوازی،  
نه حتی سایهای بر دیوار.  
حالا من ماندهام،  
با زبانی که نمیچشد،  
و دلی که دیگر  
هیچچیز را باور ندارد...