متن دلتنگی عمیق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عمیق
خانه ام ویرانه شد،
وقتی نگاهت به نگاه دگری دوخته شد.
ندیدی اما،
قوارهی تنت شدم.
وجب به وجب،
خزیدم در تار و پود زندگیات.
تا عمق جانت، دلم ریشه دواند.
شدم بخشی از روزهایت،
اندازه و بیکم و بیش؛
مانند لباسهایی که هرروز به تن میزنی
و لمس آنها را روی پوستت حس نمیکنی.
- کتایون آتاکیشیزاده
دنبالَت دویدم…
نه از سرِ خواهش،
نه برای خواستن،
بلکه چون
تو همان نقطهای بودی
که جهان در من شروع میشد.
زمینخوردم،
سکوت دیدم،
سردی کشیدم…
اما باز،
بلند شدم
و راه افتادم،
چون حتی نرسیدن
برای من
نزدیکتر از بیراهی بود.
گاهی
پاهایم از توان میافتند،
گاهی دلم میگوید:...
سرد شو! ناسزا بگو! دلم را بشکن!
اما من،
حتی در زمستانِ تو
دست از شکوفه کردن برنمیدارم.
نه توانِ نامهربانیست در من،
نه رغبتِ نبخشیدن—
من،
تنها سلاحم عشق است؛
زخمیست که نمیپوشانم،
رازیست که هرگز پنهان کردنش را نیاموختم!
باور کن،
من از تبارِ آن دلدادگانیام
که حتی...
سال ها
لب بسته بودم ،
از سخن ،
از شعر،
شور
بی هوا ، وارد شدی
چشمم ویالون می زند.
آمدم ، دَر زدم
هیچ کس نبود،
غیر از دل تنگی.....
مایم و همان حسرت پنهان نبودن تو در آغوشم.
رو به انتهاست این قصه سرد و سفید
بیا و باز کن ، قفل زمستان دلگیر را،
که سالهاست خاطرات مان در کوچه های
دلتنگی گم شده است.
نوروز خجسته بر شما فرخنده باد.
چه بی رحمانه دلتنگ شده، این دل دیوانه.
چند بار؟
با من بگو
از چشمهایم
چند بار دیگر باید سقوط کنم
تا از دست بدهد دنیا
اندوهش را؟
جسما نه اما روحا استخون هام متلاشی شدن
زیر خروار ها خاک ویرونم و بارونِ هیچ بودنی این زمین و تنی که نیست رو تر نمیکنه.
آه ای دریای بیکرانهی آسمانی و آبی!❤️
جاری شو؛❤️
و آتشفشانِ سوزانِ سینهام را،❤️
در بیکرانهات،❤️
محو بنمای!❤️
༺ زلـ؋ هاے پریشانم را ؋ـرش زیر پایت میکنم
نور چشماט بر انتظار نشستـہ را چراغ راهت میکنم
عمرربه باد رفته را فدای عمرت میکنم
گر نیایی به بالینم خودرا در آغوش خاک میکنم.
من همان ماهے بے تابے ، هستم
کـہ בر בریاے بی کران عشقت آرزوے غرق شـבن בارـב …
مثل غروب پر معنایی
گریه که می کنی
رنگ آسمان کدر می شود..
تو همان خواب قشنگی...
که به چشم منِ دیوانه نخواهد امد...
در سرم فکر تو بود.
که مرا خوابم برد.
و تو پیدایت شد.
مثل آن لحظه اول که نگاهت کردم.
همان قدر قشنگ.
به همان شیرینی.
با همان لبخندت.
که دگر باره ربودی قلبم.
طرح لبخند تو بدجور دلم را لرزاند.
و چقدر زود به لبخند تو محتاج شدم.
هوس...
دیشب به روی دفترِ دریا گریستم
اشکم به ته رسید، دلم را گریستم
مانند کوزه ای که شده گونه هاش تر
بر شانه های دخترِ دنیا گریستم
وقتی که زد به سینه ی من ماه دستِ رد
با چشم های غرق تمنّا گریستم
دیدم تمام شهر به من پشت کرده...
در وجود من دختر یست که لال است
نه می تواند گریه کند نه می تواند بخندد
فقط در سکوت فریاد می زند..
درد گویی ما را آرام کرده است..
عشق آنست که با سکوت پس زندو
با نگاهش ب آغوش کشد
ب آغوش بکش این من دیوانه را..
درد را ذره ذره چشیدم تلخ بود…
کسی نیست تمامش را یکجا خریداری کند ؟
گفته اند می آیی؛
من به اندازه ی وجدانِ بیدارِ بشریت؛
و به اندازه ی تاریخ محبت،
منتظرت هستم...
مرا دیوانه میدانست...
نمیدانست نگاهش کرده دیوانه دلم را...