متن دلتنگی عمیق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی عمیق
نبض هایم تَرک برداشته اند
لبهایم تشنه اند
کارِ آب نیست
عشق اَبدی من
جرعه ای بوسه میخواهم .
بدترین زخم ها
زخم سکوت است،
که ناله اش را
کسی نمی شنود..
بوسـہ ات בرمان هر בرבیست
سخت بیمار توام،
لطـ؋ـا بوسـہ ای.
هیچ دستی
بر شانهی خستهی ما نمینشیند
و امید
چون پرندهای زخمی
در باد گم شده است
با این همه
هنوز در چشمها
جرقهای مانده
که نامش زندگیست...شاید!
به اندازه ی زیبایی پاییز برایت دلتنگم
چشمانت شکست غرور را در دلِ سنگم
روز و شب و لحظه های من همه سیاه است
بسکه دیروز و امروز و فردا هم برایت دلتنگم
بیا و زِ چشمانم بخوان حجم این عشق را
بیا که جان به لب رسید بخدا برایت...
در دل شب
به یاد تو بیدارم
گویی همیشه در کنارم بودی
ولی اکنون تنهایم.
یاد تو همچو
گلی ست پژمرده
که در باغ دلم
دیگر نمیروید.
در رهگذر زندگی
دل به دستِ تو سپردم
اما اکنون
همچو کشتیای شکسته
بیساحل در این دریا غرقم.
به هر کجا که میروم...
تصادف
عشقم در اتاق عمل
دل در بهت و غم
فقط یک معجزه
خدا
که باز بیفتد بر دل
که غم کم شود
دعا به درگاهت
ای که در شبهای تاریک
همیشه همراهی
نگهدار او را
تا از این درد و بلا
به سلامتی برخیزد
باچشمانی روشن از امید.
ای...
بیابان سرد،
دل من یخ زده است،
هوا سنگین است،
چون دلی که در آن
هیچ نسیمی نمیوزد.
در این بیابانِ دلگرفته،
هیچ صدایی نمیآید
جز فریاد خاموشِ یک آرزو
که هیچگاه به عشق نرسید.
برگهای خشک درخت،
همچنان بر زمین افتاده،
مثل دلهای شکسته،
که هیچوقت درخت زندگیشان
سبز...
می ترسم،
فرجام دوست داشتنت
عشق زیر خاکی گردد
"خدای من، در تنهایی عشق، دست مرا بگیر که هر لحظه بیتو، این دلم به مرز فروپاشی میرسد." 💔🙏
"کابوس تنهایی بی عشق مرا هر شب در آغوش میگیرد، جایی که در سکوت، تنها صدای قلبم مرا میسوزاند." 💔
خسته از دنیای اجباری،
که نامش زندگیست.
چه بی صدا جان دادیم،
در حسرت رسیدن به آرزوهایمان.
به دکمههای پیراهنت قسم...
که هرچه در آن تن است،
حق من است...
ابر خونریزی ز دامان شب افتاد دل مرا
چون نسیم از باغ غم برچید و بگشاد دل مرا
باد فتنه پرچم امید را برچید و برد
موج طوفان بیمحابا برده بر باد دل مرا
چون حباب از شیشهٔ دریا به یک لرزش شدم
سنگ تقدیر از صدف بیرون بیفتاد دل...
آه از این دنیا
آه از این فنا
آه از انسان و غم نبودن و دوری.....
چگونه دوباره طاقت بیاورم نبودنت را
پنجشنبه که میشود
دلم از این رو به آن رو میشود
یه جورایی کم می آورد
و طاقتش به لبش میرسد
کاش دنیا فانی نبود
کاش همه باهم...
درونم کسی را میبینم که من است و نیست
در ماورای من نشسته فخر میفروشد و نیست
گاهنامه ایست مصور ،عاقل انگاره ،،جاهل ضمیر
بامن میگفت هربارسم خرت بود که غبارش هم نیست
وقت صدا زدن نگاهش به من است
و تکانی به سرش که هیچ ماوایم نیست
بامن است...
به نام خداوندی که غم را آفریده
عنوان: نامهای به سفر بیبرگشت
ژانر: تراژدی، عاشقانه
اثر: مریم فواضلی
آخرین باری که دیدمت، چشمانت سرد و بیروح بودند. چونان قلعهای محصن در میان مهگرفتهترین روزهای زمستان بیآنکه نگاهی به من بیاندازند. انگار از من عبور کردی بدون آنکه در نگاهت، ردپایی...
بی تو..،
پایان حیات من چقدر نزدیک است.
تو همچون گوهری، تو جانِ جـانی
فــراتـر از ســــخـن یا هـــر بـیانی
برایم هرچه هستی، هر کِه هستی
بــدان تنــــها امـیــــدم در جـهانی
در این لاشه زار
که قلبش از آسفالتِ داغ تلو تلو میخورد
و رگهایش، بزرگراههایی پر از ماشین های مشدی ممدلی است
ما میدویم
پا به پای سایههایمان
در تعقیبِ چیزی که هرگز نمیرسد
باورهای سیمانی
چغاله ی ذهنمان
و پنجرهها
قابهای شُل از نگاههای شَل اند
هر کداممان جزیرهای...
غمگین غمگینم
محتاج تسکینم
حس میکنم سنگی
گذاشتن رو سینم
میخوام به آینده
کمی خوش بین باشم
امّاچرافکرت
نمیره ازیادم
قلبم کنارِکی
عشقُ تجربه کرد
هرگز نفهمیدی
عشق یعنی چی نامرد
(آتیش قلبم رو
هِی شعله ور کردی
بازیچه کردن از
کِی شده سرگرمی 2 ) کورس
از فرط عاشقی...