شب و سکوت و تنهایی از من روح سرگردانی ساخته معلق در کوچه های خلوت شهر شهر را کوی به کوی قدم می زنم پنجره ها را تماشا می کنم در قاب هیچ پنجره ای نیستی پشت در هیچ خانه ای نیستی در انتهای گنگ خیابان نیستی نمی دانم شاید...