پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در کوچه پس کوچه های ذهنم پرسه می زنی این طرف و آن طرف ...هجوم خاطراتت آشفته می کند ذهن پریشان مراخاطراتی که همچو سایه, طول و عرضشان راشفایت حضورت اندازه می زندگاهی کم رنگ ،گاهی پررنگگاهی کوتاه و گاهی بلند ...بسان نقاشی سیاه قلمتنالیته ی حضورت پریشانم می عقکند اندوهگین ، غمگینزمانی خرسند و یا زمانی آراملبخنده مرموزِ روی لبانم رافقط ...تو می فهمی ، تو می دانیپس بیا آرام ...مرا به آغوشت بگیربا گرمای وجودت آرام بخش ر...
شب و سکوت و تنهاییاز من روح سرگردانی ساخته معلق در کوچه های خلوت شهرشهر را کوی به کوی قدم می زنمپنجره ها را تماشا می کنمدر قاب هیچ پنجره ای نیستیپشت در هیچ خانه ای نیستیدر انتهای گنگ خیابان نیستینمی دانمشاید اصلا هیچ گاه نبودیشایدرویای نیمه شب های تنهای ام بودی!شاید...سیده نجمه الیاسی (ستاره)...