پدرم تا دقیقه ی آخر مثل یک کوه تکیه گاهم بود رودی از عشق در دلش جاری تاجِ سر بود و پادشاهم بود در کلامش خلوص پیدا بود همّتش کوه را تکان می داد از نگاهش بهار می رویید تا نَفَس داشت بوی نان می داد مهربان، بی ریا و...