پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
می آیی با تن پوشی از گل سرخو یک دامن شکوفه ی سیبو سبدی پر از رازقی...تبسم که میکنی " عشق " از نگاهت سر می رودو اتاق خالی ام پر می شود از" بوی بهار "...
بیا به جنگ تن به تنشلیک خنده از تورگبار بوسه با من...
از تب آن دو لب چون عسلتعمریست که می سوزم و درمانم نیست...