متن تبسم
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تبسم
تو همان تنگ بلوری که ب تمنای نگاهت
ماهی سرخ دلم می لرزد
آنقدر صاف و زلالی که
تبسم بزنی
رعشه ای بر دل و جانم افتد
قسم به شکوفایی لبخند
که خورشید تابان صبح
از گوشه ی لب های توست
که طلوع می کند
برخیز جانم
تا که روزم روشن شود
با تبسم عاشقانه ی تو
مجید رفیع زاد
چون تبسم
تکرارم کن
در خلوتِ حضورت،
اینجا
نگاه
زبانِ واژه هایِ ناگفته است
و دست
پیامبرِ واژه هایِ نامکتوب.
سال های متمادیِ کشنده ای را سپری کرده ام تا با نورِ مَه راستین، چراغ خموش دلِ چرکین خویش را روشن کنم. صومعه ای درویشی، کنجِ قلبِ بیمار و رنجورم ساخته ام تا بلکه با وجود این نیک کردار، در بطن خویش از پیرایش های مادیِ این جهان، رهایی یابم....
تبسم بر لبان مادر بزرگ نشست....
مادر بزرگ دختر خوبی بود. .
هنوز همان اتاق کوچک..
چای قند پهلو ....
برایم تکرار نشدنیست...
صدای زیبای گنجشک آمد...
نگاهم رویای باز کردن پنجره...
نگاه به عقب،!
لحظه ،لحظه سکوت
از تنم بالا میرود...
وبغض ،بغض درونم ذوب میشود...
مادربزرگ،اتاق،چای
اندوه خاطره...
چو گل هرجا که لبخند آفرینی
به هر سو رو کنی لبخند بینی
چه اشکت هم نفس باشد، چه لبخند
ز عمرت لحظه لحظه می ربایند
گذشت لحظه را آسان نگیری
چو پایان یافت پایان می پذیری
مشو در پیچ و تاب رنج و غم گم
به هر حالت تبسم...
خورشید نگاهت
و لبخندهای شیرین تو
بهانه ی هر صبح من
برای زندگی است
برای نفس کشیدن و تکرار سلام
حتی در طلوع هر جمعه
چون که غروب آن
هرگز حریف
تبسم های تو نمی شود
مجید رفیع زاد
یاس من بودی ولی حالا تو کتمان میکنی
عشق خود را از همه مردم که پنهان میکنی
کل دنیا با من بیچاره دشمن بوده اند
دشمنان را دم به دم شادان و خندان میکنی
ما که از عشق تو در عالم نمونه بوده ایم
عاشقت را از چه رو گریان...
امشب بیا و خستگی هایم جواب کن
یک یک نوشته های دلم را حساب کن
بی مهری ات مشابه کابوس بود گذشت
شکر خدا که آمدی ترک عتاب کن
از دودمان لطف نگاهت کمی به من
یا که به ناز و حلقه ی مویت عذاب کن
با تاب موی تو...
لبخند که می زنی،
فرقی نمی کند
چارفصل، بهار می شودوُ،
شکوفه می دهد آنگاه
گلدانِ تبسمِ دهانت!
❤️
آکنده ست فضای خانه،
از عِطرِ سیب و،
گلابِ قمصرِ کاشان!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)