پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پر از گریه شد سینه ها از غمتپر از بغض شد کشور از ماتمتتو رفتی دل گلعذاران گرفت دل آسمان قلب ایران گرفت تو رفتی وباران تمامی نداشتو داغت غمی سخت برجا گذاشتدل سنگ دنیا به سوگت نشستدل آینه وار رهبر شکستتو رفتی خوارج به حرف آمدندهمانها که خنجر به تو می زدندشبیه رجایی و چون با هنرکه دیده ریسی رود در خطر به شور و شعور و شهادت قسمبه غیرت به همت به خدمت قسمکه تو خادمی و شدی رستگارو پای وفایت شدی ما...
آن خادم مهربان عنایت می کرداز مردم غمدیده حمایت میکرد ای کاش نمی گذاشت ما را تنها ای کاش همیشه بود و خدمت میکرداعظم کلیابی بانوی کاشانی...
آفت به جان ریشه های خاک افتادوقتی صنوبر قامتی چون تاک افتادافتاده اما خم نگشته قامت باغهرگز نگردد اقتدارش کم از این داغاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
خدمت کردی به خلق ماجور شدیبا رفتنت ای مرد چه مشهور شدی در راه رضای خالقت کوشیدیبا لطفِ خدا شهید جمهور شدیاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
خادم بود و به ما عنایت می کرداز مردم غمدیده حمایت می کرد ای کاش نمی گذاشت ما را تنها ای کاش همیشه بود و خدمت می کرداعظم کلیابی بانوی کاشانی...