آن خادم مهربان عنایت می کرد از مردم غمدیده حمایت میکرد ای کاش نمی گذاشت ما را تنها ای کاش همیشه بود و خدمت میکرد اعظم کلیابی بانوی کاشانی
بنداز یک نظر که من جان به سر شدم در پشت پلک تو من مستقر شدم قیمت بده ز ناز خریدار می شوم در معبد نگاهه تو زوار میشوم اصلا اگر اجازه دهی گیر میشوم یک خادم دائم التسخیر می شوم