شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
من عاشق ترین آفتاب گردانمزرعه عشق بودمکه با آفتاب نگاهتبه هر سو که می خواستیآرام آرام می چرخیدمبا هر چرخشمبا صبوری افکارت را می دزدیدمودر قلب ناباورتذره ذره خانه ای برای فردایم می ساختمو در زیر پلک های مهربانتتصویر زیبایی و معصومیتم راتا ابد حک می کردممن عاشق ترین و بی پروا ترین آفتاب گردان مزرعه عشق بودمکه یک نگاهت را به عالمی نفروختم...
من عاشق ترین آفتابگردان مزرعه ی عشق بودمکه نیازم به آفتاب نگاهت بودبه هر سو که می چرخیدیمی چرخیدم و می چرخیدمو من عاشق ترین بی برواترین تنهاترینآفتابگردان مزرعه ی عشق بودماز خود می مردم ودر قلب تو که به فراخنای هستی استذره ذره جای می گرفتم و جای می گرفتمو من عاشق ترین . . بی پرواترین . .تنهاترینآفتابگردان مزرعه ی عشق بودمکه یک نگاهت رابه عالمی نفروختم...